سر لوحه ی دل شناختن اوست . ودرست شناختن او باور داشتن او.ودرست باور داشتن او. یگانه انگاشتن او.ویگانه انگاشتن او،او را بسزا اطاعت نمودن،و بسزا زدودن ، چه هر صفتی گواه است که موصوف دوتاست وهر موصوف نشان دهد که از صفت جداستریال پس هرکه پاک خدای را باصفتی همراه داند او را با قرینی پیوسته و آن که با قرینش پیوندد، دوتایش خواند، جزء جزء اش داند . آن که او را جزءجزء داند ، اورا نداند. وآنکه او را نداند در جهتش نشاند، محدودش انگارد. وآنکه محدودش انگارد،معدودش شمارد.
و اگر به دیده ی دل بنگری بدانچه از بهشت برای ستایند ، دل برکنی از آنچه در دنیاست، هرچند بدیع و زیباست. از خواهش های نفسانی،وخوشی های زندگانی و منظره های آراسته. فکرتو در می ماند در آهنگ وآوای شاخه ها و برگ های درختان که در کنار نهرهای بهشتی است ، و در آویختن خوشه های لؤلؤ آبدار بر شاخه های درختانی که رشه های آن در پشته های مشک نهان است و رتن این میوه های گوناگون، در غلافها و پوشش های درون. شاخه ها بی رنجی خم گردد و چنانکه چیننده ی آن خواهد در دسترس او بود.خدای به رحمت خود،ما و شما را از آنان گردادند که به دل کوشد تا خود را به منزل های نیکوکاران رساند