تاریخچه تقلب و روش های آن
گویند: «تقلب مفهومیاست بس اساسی» به طوری که شاعر میگوید:
تقلب توانگر کند مرد را / تو خر کن دبیر خردمند را
تاریخچهی تقلب از جایی شروع میشود که حسن کچل برای نخستین بار تن لش را تکان داد و به مکتب رفت. از بد ماجرا همان روز امتحان ماهیانهی کودکان فلک بخت مکتب بود. لیک حسن از روی گشادی، چشمان چپش را بر روی ورقهی همزاد انداخت تا نکتی بس ارزشمند از ورقهی فوق الذکر، دشت کند. این بود که اولین تقلب تاریخ بشری زده شد. البته این تقلب با روشهای فوق العاده ابتدایی (البته در مقابل ترفندهای کنونی) صورت گرفت. بدین ترتیب که حسن با کلی زور زدن تن را تکان داد و خود را به بالای ورقهی همزاد رسانید و خیلی راحت مطالب را دو در فرمود.
زان پس تقلب دوران طلایی خود را آغاز کرد. بدین ترتیب که گسترش یافت و مصادیقی متفاوت پیدا کرد. از جمله تقلبهای رایج تقلبات سر امتحان، دو در کردن غذا از سلف، تقلب در اتو زدن، تقلب در شماره دادن، تقلب در مخ زنی، تقلب در بازی (که از آن به جر زنی تعبیر میشود) را میشود نام برد.
حال روش هایی از تقلب در امتحانات را به نظرتان میرسانیم:
روش های نوشتاری:
1- نوشتن روی کف پا، پس کله، پشت گوش و...
2- نوشتن روی میز، پشت نیمکت، زیر نیمکت، پشت مانتوی دختر جلویی و...
3- نوشتن روی دستمال دماغی، پاکت نامه و...
4- نوشتن و لوله کردن تقلب و جاسازی آن در سوراخهای مختلفی از جمله دماغ، دهن، فک پایین، دریچهی آئورت و ...
روش های با کلاسی:
1- استفاده از ماشین حسابهای مهندسی
2- استفاده از آیینه، موچین، لوازم آرایش، فیلم، عکس
روش های جوادی:
1- خر نمودن یک فقره بچه خرخون
2- خم کردن سر به روی ورقهی طرف به صورت تابلو.
3- روش بویایی:خودتان ماسک بزنین و یک بوی گند از خودتان در بکنین تا مراقب، جرات نزدیک شدن به شما را نکند.
4- روش شیمیایی:بدین معنی که مراقب را با انواع و اقسام مواد شیمیایی از هستی ساقط کنید و بعد با خیال راحت دست به کار شوید.
توجه:
اگر در این امر تبهر کافی ندارید اصلا سمت این کار نروید که عواقبی جز ضایع شدن، اخراج شدن و تابلو شدن ندارد
مسافر عازم عازم راه درازی هستی که مرا قدرت همراهی نیست
عازم یک سفر دور و دراز و دل خسته من باز هم پر ز نیاز
تو که رفتی و ندیدی دل من غمگین است
پای من سنگین است
دیده ام گشته پر اب ،" اشک من بدرقه راهت باد"
با تو ای همسفر جاده عشق
با تو ای همدم شبهای دراز
سخنی هست بگویم یا باز ، بگذارم که بماند یک راز
حرفها بر دل من سنگین است
تاب گفتار ندارم که دلم غمگین است
اشک برگونه من میلغزد
درد در سینه من می تازد
غم درون سینه باز فریادزنان می گوید: تاب دوریت ندارم ،تو بیا با من باش
رفتی و با تو بهار از دل غمگینم رفت ،
نفس گرم تنم با تو گریخت
از زمانیکه تو رفتی دل من بارانی است
یک کبوتر دارم که برای نفست قربانی است
کاش من همسفر راه درازت بودم
کاش من پاکترین حس نیازت بودم
کاش من فلسفه روح نمازت بودم
تا که تفسیر شوم در روحت ، تا که تسخیر شوم در قلبت
اه افسوس ،افسوس که تو یک مسافری
و گذر ز معبر سینه ما ، کار دشواری نیست از برای دل تو
کاش میدانستی
رفتنت غربت غمگین من است ، رفتنت عزای سنگین من است ...